آرزوی دکتر برآورده شد و گلویش شد “سوتک”
به دست کودکی گستاخ و بازیگوش در آفریقای جنوبی، بندر نلسون ماندلا.
“ووووزلا” سوتک است و مارادونا باید بیدار شود و باز با “دست خدا” باز کند
دروازه غرب را. جناب دیگوی بزرگ! این بار مراقب مافیای خداجو باش و به جای
سیگار برگ عکسی از چه گوارا بکش در این یکی بازویت و خالکوبی کن در پوسته
این جهان بی عفت طرحی از آدمیت را. پله و قیصر و میشل پلاتینی را خریده
اند. تو خودت را ارزان تر از برده های دوران بربریت نفروش. دریبل کن فقر
را. گل بزن به دروازه بی عدالتی. پاره کن تور آپارتاید را. در بیار کت و
شلوار را و باز هم کتانی استوک دار بپوش. مافیا باز هم برایت خواب بدی دیده
است. کسی نگفته ریش چقدر به تو می آید؟ راستی! این صدای “ووووزلا” انگار
صدای اعتراض انسان است به این روزگار بی آموزگار. حتی دیگر دریبل های
دوطرفه رونالدو هم نمی تواند برای دخترک یتیم غزه جای خالی پدر را پر کند.
جهان مربی دیگری می خواهد. سیستم چهار چهار دو دیگر جواب نمی دهد. ضربات
ایستگاهی درست دارد می خورد به قلب قدس. دیوید ویا دارد با توپ معجزه می
کند، لمپارد با پاس تو در، اسراییل با تانک مرکاوا، پسرک آلاسکا فروش غزه
با سنگ خوش دست، دختر خاله آقازاه معروف با سگ پا کوتاه و نمایندگان مجلس
با وقف دانشگاه آزاد. بوق بزن ای سیه چهره بی نصیب از جام جهانی که حذف شده
تیم ات عدالت از گردونه رقابت. کامرانی فر باید آفساید اعلام کند گل
کاکتوس را که به جای عطر، بوی خار می دهد. علی مطهری در محوطه آفساید است و
به جای مارادونای کوچک یکی باید غضنفرهای جبهه اصولگرایی را بگیرد. حالا
دیگر حریف علی معاویه نیست و بیانیه های جنبش فتح دارد همان کار کاغذ
معاریو را می کند و ما مانده ایم طرف حساب مان کیست و با چه کسی بجنگیم. یک
روز هم که سروش بیانیه نمی دهد، وظیفه خون به دل کردن ما می افتد روی دوش
خودی ها. سیریش محصول نطفه ای ناپاک است از ازدواج نامشروع چسب برجهای
دوقلو با شیره شجره خبیثه کاخ سفید. سیریش دکتر نیست، کنه ای است چسبیده به
درخت لخت و عریان سکس و فلسفه و “اصلها ثابت و فرعها فی السما” را می
خواهد با فحش نابود کند! سگ سلمان رشدی شرف دارد به فرج حاج دباغ که او به
قرآن اهانت کرد و این یکی به قرآن ناطق. همان تهمت هایی که خوارج نثار علی
می کردند این روزها عده ای که در سلامت نطفه شان شبهات اساسی است دارند
نثار ماه ما می کنند. با آل علی هر که در افتاد ایراد از نطفه اش است. خدا
را شکر که سروش از ما نیست. خدا را شکر که سروش طرفدار شیخ بی سواد است.
خدا را شکر که سروش بر نمی تابد نور ماه را. خدا را شکر که خانه خفاش در
تاریکی است. خدا را شکر که کروبی طرفدار آقا نیست و الا به شما که عرض می
کنم برای ما ستاره ها آبرو باقی نمی ماند. خدا را شکر که خاتمی با ما نیست.
خدا را شکر که مهندس با ما نیست. خدا را شکر سران فتنه با ما نیستند. خفاش
غیر خودی است و آن “اتحاد” که آقا گفت منظور، وحدت کلمه با تاریکی نبود.
لطفا از آقا خرج نکنید؛ مولای ما کی گفت با آنهایی که به جای بذر مهر، تخم
قهر می کارند متحد شویم؟ خدا را شکر که این روزها همه دارند خودشان را به
خوبی نشان می دهند. انگار نرخ تورم پایین آمده. همه جا ارزانی است. همه
دارند مفت خودشان را می فروشند و به ثمن بخس سر حسین را. خوب شد عمار در
همان صدر اسلام به شهادت رسید. اینجا کار عمار و میثم تمار سخت شده است.
طلحه دارد پشت علی نماز می خواند و زبیر رخنه کرده در جبهه خودی و من به یک
خودی رای دادم اما همین که روی صندلی سبز بهارستان نشست درد مرا فراموش
کرد و به جای بازی در نقش مالک شد مالک ملک و املاک دانشگاه آزاد. بنویسیم
وقف، بخوانیم کلاه شرعی. حالا ما به جای خانه شیخ باید تجمع کنیم مقابل
خانه ملت و انتخاب کنیم که به درس اخلاق مرجع تقلیدمان برویم یا خیمه حسین.
عده ای از نمایندگان مجلس فقط همان اندازه مدرک قلابی شان از دانشگاه آزاد
می ارزند. خدا را شکر پرده ها دارد کنار می رود. امام زمان نه مرجع تقلید
می خواهد، نه نماینده مجلس، نه قاضی و نه خاندان هزار فامیل از خود راضی.
امام زمان ??? بسیجی می خواهد. نور خورشید برای چشم خاندان هزار خفاش ضرر
دارد و شاید از نظر برخی ها که قضاوت را باید از کامرانی فر یاد بگیرند خون
بسیجی شهید غلام کبیری، یعنی “کشک” که عرضه ندارند اخراج کنند سران فتنه
را از زمین بازی انقلاب. پس بوق بزن ای سیه چهره با “ووووزلا” که من عاشق
همین “لا” هستم و می خواهم از “نه” چماق بسازم و بکوبانم بر سر مثلث زر و
زور و تزویر
منبع :
قطعه 26