حضرت علی(علیه السلام) در اواخر عمر هر شب به خانه یکی از فرزندانش مهمان می شد، شب نوزدهم در منزل شاهزاده ام کلثوم میهمان بود، ام کلثوم(علیها السلام) دو قرص نان با کاسه ای از شیر و مقداری نمک آورد تا حضرت افطار نماید، آن بزگوار بعد از نماز به سفره نگاه کرد، فرمود: دخترم در یک سفره دو نوع خورش حاضر کردی! مگر نمی دانی من با پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)متابعت می کنم، ای دخترم!«هر که لباس و خوراک او در دنیا نیکوتر است روز قیامت نزد خدا وقوفش زیادتر خواهد بود» دخترم، در حلال دنیا حساب و در حرامش عقاب است. حضرت دستور داد که یکی از دو خورش را بردارد، شاهزاده، شیر را برداشت، حضرت اندکی از نان جو با نمک تناول فرمود و حمد خدا نموده مشغول نماز شد، گاهی از اطاق بیرون می آمد و به آسمان می نگریست وتضرع می نمود و سوره یس را تلاوت می فرمود، عرض می کرد: خداوندا مرگ را بر من مبارک گردان و بسیار استرجاع می نمود و کلمه لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللّهِ الْعَلیّ الْعَظیم را مکرراً می فرمود. نزدیک صبح که می خواست به مسجد برود، مرغابیها دور حضرت صیحه زنان گرفته و بال می زدند، حضرت فرمود: اینها صیحه می زنند، بعد از این نوحه ها بلند خواهد شد. چون به در خانه رسید، حلقه درب به کمر بند، بند شد و دوباره باز گردید، حضرت کمر را محکم بست و فرمود: علیّ کمرت را محکم برای مرگ ببند، زیرا مرگ تو را ملاقات خواهد کرد و از مرگ نترس وقتی که تو را بخواند، نزدیک صبح روز نوزدهم حضرت وارد مسجد شد بعد از اذان به محراب رفت و به نافله فجر مشغول گردید چون خواست در رکعت اول سر از سجده بردارد شبیب بن بجره قصد قتل آن بزرگوار را کرد ولی شمشیر او به طاق خورد، ولی عبدالرحمن بن ملجم مرادی ملعون به حیله زن ملعونه کوفی بنام قَطّام در روز نوزدهم رمضان سال چهلم هجری قمری در مسجد کوفه با ضربت شمشیر زهرآلود فرق مبارک خورشید ولایت حضرت امیرالمؤمنین را شکافت و فرار کرد.(1) ـــــــــــــــــ 1-حوادث الایام، صفحه 207.
برچسبها: |